کارگردان: کن لوچ
نویسنده: پل لاورتی
فیلمنامه اورجینال
قصه رئالیستی
بازیگران: ابلا ماری، دیو ترنر، دبی هانیوود
در یک شهر صنعتی کوچک به نام کانتی دورام که قبلا پررونق بود بین پناهجویان سوری و ساکنان شهر تنشهایی رخ میدهد. صاحب کافهای به نام بلوط پیر میخواهد حلقه ارتباط بین این دو گروه باشد تا اینکه یک اتفاق تلخ رخ میدهد...
ویژهها: نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم در هفتادوهفتمین دوره جوایز آکادمی فیلم بریتانیا
زنده باد خیال
آراز مطلبزاده، منتقد: «بلوط پیر» تاییدی است بر آن گزاره معروف فلسفی/ روانکاوانه که «وقتی حقیقت بر صورت سخت واقعیت برمیخورد، پناهی نمیماند جز خیال.» از همین روی شاید بتوان با سویههای پررنگ رومانتیسم در آخرین تقلای سینمایی پیرمرد سوسیالیست همدلی کرد. کن لوچ چنانکه همگی میشناسیم روایتش را از یک رئالیسم اجتماعی تلخ آغاز میکند و در پایان به یک رمانتیسم تمامعیار و اغراقآمیز میرسد. در پایانبندی فیلم نه خبری از مرگ خودخواسته است، چنانکه در «اینجانب؛ دنیل بلیک»(2016) شاهدش بودیم و نه ردی از منظرهای تماما تلخ و مصیبتبار از خانوادهای درحال انحطاط، چنانکه در «متاسفیم! جا ماندی» (2019) نظارهگرش بودیم، بلکه با راهپیمایی باشکوهی سروکار داریم که خیل عظیمی از انسانهای متفاوت زیر لوای آیکونها و تمثیلهای متعدد آن را برگزار کردهاند. بااینحال پرواضح است که این صحنه پایانی فیلم را با هیچ منطق و تحلیلی نمیتوان به کلیت فیلم گره زد. جز منطق خیال! گویی کن لوچ فارغ از تمام محاسبات فنی روایی تصمیمگرفته طلبش را با مدیوم سینما صاف کند و طلب این پیرمرد قانع، نجیب و دوستداشتنی از سینما چه میتواند باشد جز چند نمای عریض و طویل از یک اعتراض جمعی باشکوه علیه ساختار سیاسی/ اجتماعی تبعیضآمیز؟! فلذا اصلا میارزد عطای سینما را به لقایش فروخت و برای چند دقیقه بحثهای فنی درباره فرم، انسجام روایی و شخصیتپردازی را به گوشهای نهاد و صرفا برای دو دقیقه تخیل کرد و آرام زیرلب گفت: «درود بر خیال!»
شریف و دوستداشتنی
مهران زارعیان، منتقد: روند قصه و کاشتها طوری است که توقع داریم یک پایان مبتنیبر ناامیدی و شکست ببینیم. همه چیز به این سمت حرکت میکند اما ناگهان خبر کشته شدن پدر یارا، بهصورت غیرقابل باور ساکنان محله را با خانواده مهاجر یارا همدل میکند و آنها برای ابراز همدردی به خانه این خانواده میآیند؛ حتی چارلی که عامل تخریب اتاق پشتی میخانه بلوط پیر بوده تا جلوی غذا خوردن همدلانه مهاجران و ساکنان محله را بگیرد در این سوگواری جمعی مشارکت میکند، درحالیکه فیلم روند آشتی مهاجرین با ساکنان محله را به ما نشان نداده است. همچنین راهپیمایی انتهای فیلم نیز گنگ و نپذیرفتنی میشود زیرا در کلیت فیلم هیچ دشمنی معرفی نمیشود (یا دستکم مورد تاکید قرار نمیگیرد) که در انتها اتحاد همه برای ابراز برائت از آن دشمن را ببینیم و به همین دلیل هم اصلا نمیفهمیم این راهپیمایی با چه موضوعیتی و علیه چه کسی برگزار شده است. بهتر بود جایگاه دراماتیک ممتاز پایانبندی برای یک موقعیت یا ایده نمایشی بهتر خرج میشد تا این فیلم شریف و دوستداشتنی، بهطور معقولتر و عمیقتری به پایان میرسید. پایان فعلی بیشتر بهنوعی تلاش ناکام برای تزریق امید و خوشبینی به قصهای توأم با ناامیدی شباهت دارد که از ارزش فیلم میکاهد. بلوط پیر فیلمی آرام و متین است که خط داستانی سادهای را پی میگیرد و آدمهایش همان آدمهای کوچه و خیابان هستند که میتوانیم هر جای دنیا شبیه آنها را ببینیم. گویی کن لوچ میخواهد بگوید که برای برقراری صلح بین نژادها، قومیتها، فرهنگها و مذاهب نیاز نیست کسی فلسفه یا حقوق خوانده باشد؛ همین که چشم را بر اشتراکات انسانی باز کنیم کافی است.